310.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

  آبانِ هزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی هم داره به لحظات پایانی خودش نزدیک میشه.چشم رو هم بذاریم این دو روز هم مثل 28 روز قبلی  به پرونده ی  پاییزی بایگانی ذهنمون الصاق میشه.آذر آتیش پاره بدو بدو از راه رسیده و داره از پشت پرچین باغ خودنمایی میکنه.همین درختهایی که برگای رنگارنگشون رو به زمین بخشیدن گواه اومدن آذرند.درختها دارن عریان میشن.و این یعنی...

خیلیا میگن عریانی درخت یعنی مرگ...یعنی مرگ؟؟؟نه.اونا فقط دارن میرن به یه خواب عمیق.بوی بهار که بیاد دوباره جوونه میزنن.عریانی درخت به معنای مُردن نیست...

سلام به دوستانِ جان

امروز رفتیم یه جای خیلی قشنگ.یه روستای زیبا...

هر چی بخوام بگم حق مطلب رو ادا نمیکنه.خودتون ببینید.


در عین اینکه مدرن شده بود ولی بافت سنتیش رو احیا کرده بودن و فوق العاده جای تمیز و با صفایی بود.من خیلی دوستش داشتم.از آب و هواش نگم که اصلا قند و نبات بود.دل تهرانیا بسوزه.

وقتی تو کوچه ها داشتم قدم میزدم خودمو یه دختر روستایی تصور کردم.دختری که تو یه عصر پاییزی گیسوان بافته شو زیر روسری بلند محلیش پنهون کرده و یه لباس محلی که متشکله از یه دامن بلند پر چین با نوارای افقی رنگارنگ و یه پیرهن ساتن قرمز با آستینایی که لبه اش کش داره با یه جلیقه منجوق دوزی شده پوشیده. کوزه پر آب رو گرفته رو دوشش و بی توجه به رهگذرا با خودش آواز" کوچه لَرَه سو سپمیشم. کوچه لَرَه سو سپمیشم یار گلنده توز اولماسون..." زمزمه میکنه...صدای سوزناکش رو هیچکس جز خودش نمیشنوه.از سوز و سردی هوا لپاش گل انداخته...میخونه و میخونه "ایستاکانا قند سالمیشام..." خورشید داره پشت کوه قایم میشه.باید زود برسه خونه.یهو از خم کوچه...قد بلند و رعناشو میبینه...دخترک با چشماش مسیر عبورش رو دنبال میکنه تا جایی که سایه اش رو زمین کشیده میشه... بغضش میترکه و ادامه میده "نه عزیز دیر یارین جانی.نه شیرین دیر یارین جانی..."

و عشق پنهانی ترین راز پاییز است.

پ.ن:فکر میکنم همه ایرانیا معنی شعری که بالا چند بیتشو نوشتم رو بدونن.به قول یکی از دوستان، مردم ایران دو دسته اند.یا تُرکند یا تُرکی بلدن

روزگارتون خوش و دلاتون از غصه خالی

بدرود


بِ مثل بهار...
ما را در سایت بِ مثل بهار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlikespring3 بازدید : 92 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 8:13