408.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سلام

دیروز با همکار قبلیم که الان دیگه دوستمه رفتیم ناهار بیرون.مهمون من بود.لحظات خوبی داشتیم.الان یه شغل خوب پیدا کرده هر چند بی عدالتیهایی که میبینه اذیتش میکنه ولی بازم براش خوبه.خوشحالم براش که بعد از مدتها تونست کار خوبی گیر بیاره.مثل همیشه مهمترین بحث بینمون ازدواج بود.اون از مورداش گفت و اینکه هیچکدوم دلخواهش نیستن.واقعا چرا؟چرا پسر خوب انقدرررر کمیابه؟برای خوباش هم انگار ما دیده نمیشیم.من اگه مرد بودم میرفتم سراغ دخترای آروم و بی حاشیه.دخترایی که هفت قلم ارایش نمیکنن.دخترایی که سرشون به کار خودشونه.دخترایی که پشت چشم واسه هر پسری نازک نمیکنن.دخترایی که یه گوهر تو وجودشونه.ولی متاسفانه اغلب پسرا دنبال دخترایی هستن که ...

الان لابد میگید اوه چه خودشو تحویل گرفت.ولی خب شاید اره...البته خودتحویل گیری نیست واقعیته.من شاید ایرادای زیادی داشته باشم ولی خوبیهایی دارم که خیلیا تو این زمونه ندارن.هر چی تو زندگیم میگردم میبینم حقمه یه زندگی آروم و سعادتمندانه.ولی اینکه نصیبم نشده رو علتش رو نمیدونم.

همه خواستن هایی که در سالهای قبل پیش اومده اون خواستنی نبوده که باب میل من باشه.یه خواستنی که زود تموم نشه.البته خواستن نبوده بیشتر یه تعارف الکی بوده.

مشغول کارای پایان نامه ام.هنوز وارد کردن داده هام تموم نشده.جای خالی یه خواهر به شدت حس میشه.تو این مرحله هم از زندگیم بازم تنهام.تنهای تنها.باید خودم همشو پیش ببرم.استرس زیادی رو دارم تحمل میکنم.دوس داشتم یه نفر بود کمکم میکرد.حداقل دل به دلم میداد.کم کمش میتونستم باهاش حرف بزنم.

من اینجور وقتا دلم میخواد بشینم ریز به ریز کارایی که دارم میکنم برای یه نفر توضیح بدم و اونم قوت قلب باشه برام و بهم بگه همش تموم میشه یا بگه کمکت میکنم.یا اصلا هیچکدوم اینا...فقط گوش بده.گوش بده و نگه ااااااه چقدر حرف میزنی.

حرف زدن ارومم میکنه.حرف زدن با کسی که منو بفهمه و سرزنشم نکنه.وقتی گزارش کار به کسی بدم از استرسم کم میشه.انگار یه شریک برای خودم پیدا میکنم.

ولی خب ...مثل همیشه گزارش کار برای خودم ارائه میشه و آخر سر با هزاران فکر جورواجور چشمام بسته میشه و میخوابم.

دلم یه نفر رو میخواد باهاش در مورد همه چییی حرف بزنم.شاید قبول کردنش برای خودم سخت باشه ولی حقیقت اینه جای خالی عشق رو تو زندگیم به شدت حس میکنم.تنهایی خیلی بده.خیلی خیلی خیلی بد.دلم گریه میخواد.

الانم که تو دوران خاص هستم و رو مود افسردگی.یادم باشه فردا گل گاوزبون بخورم بلکم این حس و حالات از بین بره.

راستی اون پوله بود که گفتم رییس نریخته بود برام.اون واریز شد.دیروز از خودپرداز پول گرفتم دیدم واااا موجودیم چرا انقده؟نباید انقد باشه.از کجا اومده این پول؟ییهو یادم افتاد که اهاااااااان همون پوله ست که رییس ریخته ولی نگفته بود بهم.دمش گرم.بچه خوبیه.فعلا راضیم ازش

حرف خاص دیگه ای ندارم.

پاشم برم به کار و بارم برسم.

بدرود

بِ مثل بهار...
ما را در سایت بِ مثل بهار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlikespring3 بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1396 ساعت: 13:09