385.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سلام

اعتراف میکنم که در زندگیم یا کاملا بیکارم یا به شدت بیزی...یعنی هیچوقت حد وسط ندارم.الان تو روزهای به شدت بیزی به سر میبرم.استاد فصل دوم رو تایید کرد و باید شروع کنم فصل سوم رو ولی فعلا نمیرسم.چرا؟؟؟چون سفارش داریم، چه سفارشی...خوشحالی یعنی مشتریت از کارت راضی باشه و دوباره یه سفارش عمده بهت بده انقد که وقت سر خاروندن هم نداشته باشی.الهی شکرت.بلههه دوباره نمد دوزی داریم.

کار دوشیفت هم که حسابی وقتمو میگیره.امروز سر کار یه چیز سنگین افتاد رو پام.کفش تابستونی پام بود.کبود شد و اندازه چاقاله گردو باد کرده.بی احتیاطی من نبود،بی احتیاطی رییس بود.به همکارم گفتم پاشو کمپوت بخر بیا ملاقات من.والا دیگههههه...بهار طفلونکی.ماه اولم بدون حقوقه بعد مجروح هم میشم.ایششششش

کار خیلی خاص و شاقی ندارم بچه ها.شاید اگه به شما پیشنهاد میشد نمیرفتید.نمیدونم.شایدم میرفتید.چون واقعا کار سخت و پر زحمتیه.مدام با خودم فکر میکنم اگه یه آشنا منو ببینه با خودش میگه خونوادش چطور حاضر شدن تک دختر ناز پروردشون رو بفرستن اینجا؟اولا برام خیلی سخت و سنگین بود.همش با خودم میگفتم مردم چی میگن؟ولی کم کم دارم بیخیال میشم.مگه کار خلاف میکنم که فکر این چیزا باشم.خدا رو هزار مرتبه شکر که سلامتی دارم و میتونم کار کنم و پول حلال در بیارم.از کارم هم کم کم داره خوشم میاد.محیط کارمون خیلی خوبه.همکارم خیلی خوبه خدا رو شکر.رییسم آدم خوبیه.یعنی کفه خوبیها خیلییییییی سنگین تر از کفه بدیهای این شغله.

یا باید برم تو شرکتا حمالی کنم و سه ماه سه ماه حقوق ندن بهم و حقمو بخورن یا به همین کارم راضی باشم و سعی کنم ازش لذت ببرم.این دخترهایی که میگن من پرنسسم کار نمیکنم فازشون چیه؟؟؟من با افتخار میگم من یه دختر با غیرتم که کار میکنم و ترجیح میدم دستم تو جیب خودم باشه.

 همه اون چیزایی که تو این یه سال آرزوی داشتنشون رو داشتم و روم نمیشد بابتش از بابا پول بگیرم رو لیست کردم که به مرور تهیه کنم.تازشمممممم از همه مهمتررررررر میدونید ذوق چیو بیشتر از همه دارم؟اینکه میتونم خیلی راحت کتاب انتخاب کنم بدون اینکه مدام قیمتش رو چک کنم.البته طفلی بابا همیشههههه منو ساپورت کرده ولی بچه ها میدونید وقتی آدم شاغل میشه و دستش میره تو جیب خودش دیگه اگه بیکار بشه خیلییییییی براش سخته که تقاضای پول کنه.این خیلی فرق داره با وقتی که آدم هنوز سرکار نرفته.

.

.

بچه هاااا دنبال دلخوشی و خوشگلی های زندگیمون بگردیم.حتی اگه حس میکنیم دلخوشی وجود نداره خوب بگردیم.مطمئنم هست...یه چیزایی اون ته تها پیدا میشن.

من یه دخترم...دختری که دلخوشیش به لاک قرمزیه که ماهی چند روز میشینه رو ناخناش...

من یه دخترم...دختری که دلخوشیش به یه پاراگراف کتابیه که شبا قبل از خواب میخونه و بعدش از شدت بیخوابی سریع پلکاش میوفتن رو هم...

من یه دخترم...دختری که دلخوشیش خرید یه جفت جوراب صورتی رنگه که میتونه تا چند روز شاد باشه و از دیدن رنگ دلخواهش ته دلش غنج بره...

من یه دخترم...دختری که دلخوشیش دفتر نقاشیشه و کشیدن نقاشی های کودکانه...

 و اینکه...من یه دخترم...دختری که حتی وقتی یه عصر اردیبهشتی دلش گرفته و داره میترکه و اشکاش تا لبه چشماش رسیدن ولی زور میزنه که بیرون نریزن مدام با خودش تکرار میکنه که همه چی درست میشه...همه چی درست میشه...

من یه دخترم...یه دختر به شدت ضعیف که داره جون میکنه ادای دخترای قوی رو در بیاره ...کاش بتونه

از اینکه این همه کار ریخته دور و برم خوشحالم.حتی با اینکه از شدت کمر درد نمیتونم قد صاف کنم.حتی با اینکه انقد قیچی زدم که رد قیچی رو انگشتام مونده .حتی با اینکه مجبورم با این همه حجم خستگی شبا تا دیروقت بیدار بمونم و سوزن بزنم...میدونید چرا؟چون فرصت فکر و خیال ازم گرفته میشه.چون دیگه وقتی واسه گریه کردن ندارم. وقت ندارم به نداشته ها فکر کنم.آخه من باید رنگ نمدا رو با هم ست کنم....باید ببینم به ماشین قرمز، هلال اسم چه رنگی میاد؟اونوقت حروف رو با چه رنگی بنویسم؟راستی از نمد آبی آسمانی چند تا لازم داشتم؟؟؟؟


بِ مثل بهار...
ما را در سایت بِ مثل بهار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlikespring3 بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 19:26