370.آی حمومی آی حمومی...

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سلام

غصه که دست از سر من برنمیداره پس بهتره منم خودمو بزنم به بیخیالی.یه دوستی داشتم شعارش این بود که شاد بودن تنها انتقامیه که میشه از زندگی گرفت.من که نمیتونم خیلی شاد باشم همون الکی خوش هم خوبه.آرایشگاه هم رفتم و ابروهامم رنگی پنگی کردم.دیگه حسابی خانوووم شدم.

چند روز پیش ابانه یه پستی گذاشته بود که میخواد حموم عید رو احیا کنه و از اونجایی که ما اینجاییم تا از هم چیزای خوب یاد بگیریم فرتی افتاد تو مخم که آررررره منممممم...خلاصه که حالا اینجا منم به شما میگم که احیاش کنید.دیگه خودتون ملزوماتش رو میدونید سفیدابم یادتون نرهمن امروز عملیش کردم.خودمم به یه لیوان شربت نسترن دعوت کردم.سلطان بانو بهار هستم.

خعلی کیف میده.تصمیم گرفتم از این به بعد همیشه مدل خان زاده ای برم حمومیه لیوان شربت حالا نسترن یا به لیمو یا هر چی عشقم کشید آماده میکنم و و سطا میگم یه نفر میاره میذاره پشت در منم برش میدارم و میزنم تو رگ.آآآآآی کیف میدههههه.برای بقیه خونواده هم حتما این کار رو خواهم کرد.شما هم امتحان کنید.

مامانم میگه قدیما اون پولدارا تو حموم عمومی یه نفر رو میگرفتن که اونا رو حموم کنه.خیلی باحال بوده ها مثلا یارو مینشسته یه نفر کیسه میکشیدتش.یا موهاشو میشسته.اصلا این حموم ماجراها داشته.مادرشوهرا عروسشون رو اونجا انتخاب میکردناگه من اون موقع دنیا اومده بودم به احتمال صد در صد تو خونه میگندیدم ولی حموم نمیرفتم.والا بوخوداااا...چقدر این قدیمیا ضایع بودن.

تازه به اون حمومیه یعنی اونی که حموم مال اون بوده به جای پول نون میدادن.تصور کنید یه خانومی که گیساش رو فرق باز کرده و روسریشو از جلو گیره زده و دامن چیندار بلند تنشه با یه جلیقه و نشسته رو سکوی بلند و قلیونشم براهه و کنارش نونای گرد تنوری چیده شدن تا بالا...مدام هم غر میزنه و با زنا دعوا میکنه که این پسرت دیگه بزرگ شده و حق نداری با خودت ببریش تو.هیسسسس...خانومه عصمانیه

شما حموم عمومی رفتید تا حالا؟؟؟؟؟من تا هفت هشت سالگیم هر از گاهی رفتم.البته ما تو خونمون حموم داشتیم ولی نمیدونم چرا مامانا اونوقتا فکر میکردن موقع عید یا عروسی آدم حتما باید بره حموم عمومی تا تمیز شه؟؟؟.(علتش این بوده که اون وقتا آبگرمکن از این استوانه ای ها بود که بعد از نیم ساعت آب گرمش تموم میشد و آدم نمیتونست راحت حموم کنه)منم گریه میکردم میگفتم من نمیااااااااااام...مامان واسه اینکه صدای منو خفه کنه میگفت عروسکتم بیار با خودت.یا وعده بستنی قیفی بعد از حموم رو بهم میدادتو عروسی فک و فامیل با زنداییم اینا میرفتیم.من و دختر داییم کارمون این بود که عروسکامونو بشوریمبا چه دقتی هم میسابیدیمشون. یادش بخیررر..آخ که اون بستنی قیفیه بعد از اون حموم پر بخار چه میچسبید...

خودمونیمااااااا...خوب ننه بزرگ شدم براتون.حال میکنید واستون قصه میگم...بچه های خوبی باشید بازم از این قصه ها داریم.حالا که ننه بزرگ شدم پس یه دعای ننه بزرگی هم براتون بکنم.ایشالا که مجردا همتون زود زود حموم عروسی قسمتتون بشه

اینم شعرش:

آی حمومی آی حمومی آب حموم تازه کن

تا بیارن عروس خانم شربتش آماده کن

زیاد دری وری میگم؟نه؟خودم میدونم.خوب میشم ایشالا...


بِ مثل بهار...
ما را در سایت بِ مثل بهار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlikespring3 بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 10:48